محمدمیلاد عزیزممحمدمیلاد عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
عشق مائده و علیرضاعشق مائده و علیرضا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

شیرینی زندگیمون محمدمیلاد

پاییز

نمیدونم قد ما کوتاه بود یا قذیما بیشتر برف میومد نمیدونم دل ما خوش بود یا قدیما بیشتر خوش میگذشت نمیدونم سلامتی بیشتر بودیا ما مریض نبودیم نمیدونم ما بی نیاز بودیم یا توقع ها پایین بود نمیدونم همه چی داشتیم یا چشم و هم چشمی نداشتیم نمیدونم تو مملکت پولنبود یا درد نداشتیم اون موقع ها حوصله داشتیم یا الان وقت نداریم . . . نمیدونم چی داشتیم چی نداشتیم حواست هست یک تابستان دیگر هم گذشت........... حالا باید دوباره دل خوش کنیم به آمدن یک پاییز خوشرنگ به پتییزی که دلت نگیره و غروبش غم نداشته باشه.... پاییزی که مهرو آبان و آذرش تو را یاد هیچ خاطره خیسی نیاند...
31 شهريور 1393

سالگرد ازدواجمون

مهتاب  برف زیبا و سفید  را به آرامی نوازش میکند و شبی رویایی و افسونگر را نوید میدهد در آن شب آرام و سفید، فقط عشق است که جریان دارد و لبهای عاشق و معشوق را به سوی هم میراند و ناگهان در هم قفل میشوند و سکوت همه جارا فرا گرفته است تنها یک زمزمه به گوش میرسد دوستت دارم برای همیشه یادمه درست سه سال قبل همچین روزی رو پر از شادی و دلهره بودم چقدر روز قشنگی بود فقط من بودم و تو هرچی میکذره بیشتر و بیشتر عاشقت میشم عشق زندگیم  کنارت که باشم هیچی کم ندارم همیشه کنارم باش علیرضای عزیزم   ...
25 شهريور 1393

درد دل با پسملی

سلام مامانی عزیزم خوبییییی دلم میخواد هی تند تند بیام برات بنویسم ولی اصلا وقت نمیشه امروز 25 شهریور روزای آخر تابستونه 6 روز دیگه پایز میاد فضل برگ ریزون  امروز هشت ماهگیت تموم شد گلم مبارکککککککک پسرم داری بزرگ میشی کم کم یه مناسبت دیگه هم هست  سه سال پیش 25 شهریور منو بابایی عزیز عروسیمون بود روز خیلی خوبی بود و برای منو بابا پراسترس  عروسیمون ظهربود تو خانه معلم آتشگاه خیلی جای باصفاییه تاحالا نرفتی ایشالا میبریمت تا توهم از منظرش لذت ببری پنج شنبه رفتین با خاله های بابایی باغ بانوان خیلی خوش گذشت ولی همش بغلم بودی و میخواستی راه برم از بقیه غریبی میکردی  میبردمت تو تاب کلی کیف میکردی و نمیخواس...
25 شهريور 1393

اولین مروادیدها

سلام فسقل بلای من این ماه ماه پردردسر و اذیت کننده ای بود برات اول ماه هشتم اولین دندونت نیش زد دندون بدجنس خیلی اذیتت کرد همش بهونه میگیری دیروزم دومیش اومد بیرون تو 7 ماهو 27 روزگی برای دومی خیلی بیشتر اذیت شدی غذا نمیخوردی و همش گریه میکردی ولی خداروشکر اینم اومد بیرون تا ببینیم دومی کی میخواد بیاد و دوباره پسملی مامانو اذیت کنه فقط باید خیلی مواظبشون باشی که زود خراب نشن آخه دندون چیز باارزشیه حیفه زود از دستش بدی بعد از کلی سختی کشیدن به خاطر دراومدنشون از کارای بامزت بگم تازگی دست میزنی کافیه صدای یه آهنگ از یه جا بیاد شروع میکنی به دست زدن خودتم گاهی آواز میخونی و باهاش دست می...
22 شهريور 1393
1